۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

کنز الادیان فی معارف بند تنبان

رسول الله و حمله به ایران

نقل است شبی سلمان در خانه رسول الله میهمان بود. نیمه شب رسول الله برخاست و از این کار سلمان نیز بیدار شد.
قال رسول الله: اخلدی بالنوم یا سلمان، انا ذاهب فی اتاق البغلی لخمس رکعت نافله
سلمان رو انداز را به سرش کشید ولی خوابش نبرد و همی اندیشید: رسول الله چرا نمازش را همینجا نخواند و رفت در اتاق عایشه؟
لختی بعد سر و صدای رسول الله و عایشه با هم بلند شد و به زودی خاموش گردید.
سلمان در شگفت شد که از چه رسول خدا به این زودی از عایشه فارغ گردید.
فردای آن روز پس از صلات ظهر سلمان به حضور رسول الله مشرف شد و به ایشان فرمود:
یا رسول الله، الیخ یمدد الزمان الدخول.
قال رسول الله: وات؟
قال سلمان: یعنی اذا انت تپ تپون، اخرج معاملتک و ادخله فی الیخ، انک قادر بتپ تپ بطول قرائت سوره البقره و لا بطول قرائت سوره الکوثر!
قال رسول الله: تبارک الله و احسنت یا سلمان، ولکن ما هذا الیخ؟
قال سلمان: انه ماء المنجمد
قال رسول الله: انا لا ادری الانجماد الماء
و سپس این آیه را خواند:
أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا ﴿25﴾
كه ما آب را به صورت بارشى فرو ريختيم (25)
و قال: دیدی سلمان؟ الماء مایع و لا جامد!
قال سلمان: یا لا الاسکل! انا خودم کتبت هذه الایات لک، حالا انت قرات برای انا؟ ببین، الماء ینجمد فی البروده، مثلا فی قله الجبال
قال رسول الله: لکن مافی الجبال فی عربستان، فقط بیابان و الشن الروان
قال سلمان: یوجد الیخ فی جبال زاغرس فی ایران لمعامله رسول الله
قال رسول الله: هان؟ فی ایران؟ انا حمله بالایران، انا الیخ لازم، انا تپ تپون به طول سوره مبارکه البقره و لا سوره الکوثر، انا … انا …
و گویند همین نخستین جرقه و انگیزه گسترش اسلام به ایران بود.
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل یکم – 5



بُلبُلَةٌ هَدَرَت

هیز بن ابو جاسوس نقل می کند در شب زفاف هرزة علی (عر) آن هرزة با سرعتی چون شهاب ثاقب در حال کندن عبا و عمامه و قمه و قداره بود و به محض آن که آماده شد تا میخ اسلام را فرو کند، بی بی دو عالم فرمود:
اَنَا جیشٌ (من جیش دارم)
پس برخواست و به مبال رفت و بازگشت و فرمود:
في الحال تَفَضَّل (حالا بفرمایید)
هرزة علی با طمأنینه پاسخ داد:
بُلبُلَةٌ هَدَرَت (بلبلی بود که هدر شد!)
کنزالادیان فی معارف بند تنبان
فصل دوم – 164



شأن نزول آیه حرث

سهل ابن ابی عکاس نقل می کند، روزی به اتفاق صحابه در محضر رسول الله بودیم که فاطمه با چشم گریان وارد شد.
قال رسول الله: واتز آپ یا فاطمه؟
قالت فاطمه: هَذا عَلیّ قَد فاکیدی مِن الظّهر بالضّرباً وَ زوراً وَ لَقَد زَد فِي البَاسَني وَ جَرّت مَقعَدي باَنّ یکون شُد دو کون!
قال رسول الله: اِنّ الله یُحبُّ الفاعلین مِن الظّهر وَ اَنّهُم یُقیمون بالوآااااااضّلین.
همان شب حضرت قصد دخول به یکی از همسرانش از عقب را داشت ولی او اجازه نمی داد.
نزدیک سحر آیه «حرث» نازل شد:
نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُواْ حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ
زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود [در]آييد و آنها را براى خودتان مقدم داريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را [به اين ديدار] مژده ده
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل یکم– 35


سر در تنور کردن علی

تنبل ابن شیث کنفی گوید علی یک شب که از رسیدگی به امور ایتام و مادران ایتام فارغ شدی، سوی تنور کردی تا سر در آن کرده و توبه نمودی. چون تنور خالی بود، مشتی پهن بر آوردی و در تنور کردی، اما هر چه جستی کبریت نیافتی.
با خود گفتی: هر شب سر در تنور روشن کردمی، یک امشب گو خاموش باش.
بدین روی سر در تنور کردی و سر مبارکش تا ابرو در پهن فرو رفتی.
سر در پهن فرو فتاده به بود
کز خلق خدا چغاله طلب کنی
شب در پی آن یتیم و مادر وی
روزش کلنگ همه بر پای رطب کنی
حضرت سر از تنور بر آوردی و فرمودی:
استَغفِرُ اللهَ وَ اَشکِرهُ بِاَنَّ هَذا بشکِل البُز وَ لَا بهن البَقَرة
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل دوم – 17


باقر العلوم

قراضه بن حلبی نقل می کند روزی در محضر امام محمد باقر (عر) بودیم اعرابی ای رسید و از ایشان پرسید:
مردک! تو به کدام دانش دست یافتی؟ کدام عنصر را کشف کردی؟ کدام فرمول ریاضی را ابداع کردی و چه چیزی اختراع نمودی که نام مستعار شکافنده دانش ها بر خود نهادی؟
امام فرمود: کی گفته من شکافنده دانش هایم؟
ابله! «باقر» از بقره می آید همچنان که فاضل از فضله.
و معنی آن «گاو نما» است. یعنی کسی که از دانش به اندازه گاو نمی فهمد.
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل هفتم– 43


مدینة العلم


در صحیح بخاری نفتی آمده است ابوطالب بن گرمکی (رضی الله عنه) روایت می کند یکی از یهودیان بنی قراضه (لعنة الله علیهم اجمعین) از امیرالمومنین پرسید: آن شهر دانش محمد کدامست که تو دروازه اش باشی.
فرمود: بپرس تا بدانی.
گفت: آفرینش انسان بالاخره از تراب (خاک) بود یا طین (گل) یا صلصال (گل خشک شده) یا نطفه (تخم) یا علقه (چسبنده) یا مضغه (تکه گوشت)؟
فرمود: همه
گفت: یعنی چگونه؟
فرمود: خداوند تبارک و تعالی با مضغه اش مشغول بود که نا گهان نطفه اش که علقه بود بر روی تراب ریخت و طین شد. سپس آفتاب برآن تابید و صلصال گردید. پس از آن در وی دمید، پس آدم خلق شد.
گفت: پس حوا چه؟
فرمود: حوا هم همانطور.
گفت: پس چرا شکلشان با هم فرق دارد.
فرمود: آن گل هایی که خداوند ساخته بود ابتدا یک شکل بودند، اما شیطان (لعنة الله علیه الی قیام یوم الدین) درست پیش از فوت الهی، آن تکه از حوا را برداشت و چسباند به تکه آدم تا ابزاری برای فساد و گناه بشر پدید آید.
گفت: اما این بی عدالتی در حق حواست.
فرمود: خیر، چون در عوض این کار، خداوند مقدر فرمود تا قیام قیامت آدم به دنبال حوا بدود تا سهم به ناحق گرفته را به وی پس دهد و از همین روست که رسول الله که برگزیده بندگان خداست، شب و روز می کوشد تا این سهم را بین «حوا» های بیشتری تقسیم کند.
گفت: چه پیامبر دادگری!
فرمود: آری، و او در این «مهرورزی» از پیرزن (خدیجه) تا کودک خردسال (عایشه) همه را مورد «مهر» قرار می دهد.
گفت: آیا این مهرورزی خاص محمد است؟
فرمود: خیر، این در اهل بیت و سلاله شان موروثی است و آیندگان این خاندان نیز همگی از این گونه «مهرورزی» بسیار خواهند کرد. اما این حسن ما پدرسوخته خیلی به جدش رفته! ولی هیچکدام به پای حسین نمی رسند که در این راه جمعی را در بیابان به گا (بخوانید: فیض شهادت) خواهد داد و او پیروان بسیاری خواهد داشت که آن ها نیز همگی گروه بسیاری از اصحاب را در راه «مهرورزی» به گا خواهند داد. (این ها را حضرت با علم لدنی شان از آینده خبر می دادند)
گفت: پس شما چه؟
فرمود: ما بیشتر به گردن زدن و قمه کشی مشغولیم ولی شبها به عنوان اضافه کاری به یتیمان و ماردانشان مهر می ورزیم.
گفت: آفرینش کاینات چگونه بود؟
فرمود: این که معلوم است دیگر، درست مثل خیمه ای که خودمان می زنیم. خداوند زیلویی بر دوشش بود. آن را پهن کرد و زمین خلق شد:
وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا
و پس از آن زمين را با غلتانيدن گستردوَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطًا
و خدا زمين را براى شما فرشى [گسترده] ساخت.
و چهار گوشه اش را با کوه ها لنگر کرد تا تکان نخورد.
وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا
و كوهها را لنگر آن گردانيد
سپس آسمان را سقف خیمه قرار داد
رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا
سقفش را برافراشت و آن را [به اندازه معين] درست كرد.
و آن را با ستاره هایی زینت کرد.
وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ
و در حقيقت آسمان دنيا را با چراغهايى زينت داديم
البته تنها فرقش این است که ستون های این خیمه دیدنی نیستند.
اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا
خدا [همان] كسى است كه آسمانها را بدون ستونهايى كه آنها را ببينيد برافراشت
گفت: آیا این ستاره ها غیر از تزیین فایده دیگری هم دارند؟
فرمود: بلی، کار اصلی ستارگان این است که حاجیان را در بیابان و دریا راهنمایی کند.
وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ
و اوست كسى كه ستارگان را براى شما قرار داده تا به وسيله آنها در تاريكيهاى خشكى و دريا راه يابيد
گفت: آیا این سقف دری هم دارد؟
فرمود: بلی، اما کلیدش دست الله، محمد و اهل بیت است.
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء
در حقيقت كسانى كه آيات ما را دروغ شمردند و از [پذيرفتن] آنها تكبر ورزيدند درهاى آسمان را برايشان نمى‏گشايند
گفت: پس وحی الهی از همین در می آید.
فرمود: آری
گفت: پس اگر کسی پشت این در بایستد می تواند وحی الهی را بشنود؟
فرمود: آری، اما خداوند فکر همه چیز را کرده. اگر کسی بخواهد دزدیده گوش دهد فرشتگانی هستند که بسویش تیر می اندازند.
إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ
مگر آن كس كه دزديده گوش فرا دهد كه شهابى روشن او را دنبال مى‏كند
پس از شنیدن این سخنان، یهودی نعره ای زد و بیهوش شد.
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل سوم– 32

امام رضا و انگور

اللّهُمَّ اَحفِظنَا مِن شَرِّ العِنَبِ العَجَمي الّذیذ الّذي اَکَلَهُ اَبي رَطلاً بَعدَ رَطلاً وَ مَاتَ با لاِسهَال
خداوندا، ما را از شر انگور پارسی بسیار خوشمزه باز دار که پدرم [که انگور ندیده بود] سطل سطل خورد و از اسهال مرد.
الامام محمد تقی (عر)
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل ششم –24

کفتربازان

ان الله یُحِبُّ المُستَحمِمینَ وَ یَجَعَل لَهُم سَمَکاً لِحُمامِ فِي الجَنَّة
براستی که خداوند کفتر بازان را دوست دارد و برای ایشان پشت بامی برای کفتر بازی در بهشت قرار خواهد داد.
الامام موسی الرضا (عر)
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل ششم – 15

حدیث بمب اتمی

اطلبوا القنبلة النویّة ولو بالکرة الشمالیّة
در پی بمب اتمی بروید حتی اگر در کره شمالی باشد.
روح الله الموسوی الهندی ثم الخمینی
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل سیزدهم – 16

بهترین مردمان

مسهل بن مستفرغ نقل می کند در محضر امام حسن عسکری (عر) تلمّذ می نمودیم که کسی وارد شد و با افروختگی نشان امام را گرفت. امام فرمود: انا حسن بن علی بن محمد بن موسی بن … و فرمایشش تمام نکرده بود که مرد سخنش را برید و گفت: شووووووش! حالا تا صباح تو هی تقول اسم اجدادک! مسالتن بابا!
امام شقشقه اش فرو نشست و فرمود: بویرون!
گفت: انا بالاخره لا فهم کی بهترین مردمان بود؟!
فرمود: لماذا؟
گفت: 10 – 12 پشتت هر کدام قال 20 -30 حدیث که افضل الناس فلان و خیر الناس بهمان!
خلاصه 300 – 400 تا افضل و خیر و … داریم! بالاخره کی بهترین مردمان بود؟
امام که اندکی گوزپیچ می نمود، پس از لختی فرمود:
افضل الناس الذی یقطع لسان آدم فضول
(بهترین مردم کسی است که زبان آدم فضول را می برد)
و ادامه داد:
بگیرید این مردک را …
و اصحاب در پی مرد افتادند.
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل یازدهم– 15

الیوم اکملت لکم شیعه

اَلیَوم اَکمَلتَ لَکُم الشّیعَة،
فاِذَا اَنتُم پدُفیلونَ الشّیزوفرنیّون، فَاستَمسِک برسُولِ الله
وَ اِذَا اَنتُم قَمه کِشون القُلدُرون فَاستَمسِک بعَلیِّ
وَ اِذَا اَنتُم یُریدونَ الحَرَمسَراء فَاستَمسِک بحَسَن
وَ اِذَا اَنتُم یاغیونَ فَاستَمسِک بحُسَین
وَ اِذَا اَنتُم نامَردون المُتَمارضُون فَاستَمسِک بسَجّاد
و …
وَ اِذَا اَنتُم خالي بَندون الجیم فَنگون فَاستَمسِک بي الحُجَّةِ بن الحَسَن
الامام مهدی (اکل فرجها التمیز)
درست پیش از جیم شدن
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل دوازدهم – 27 


شاید این شب جمعه بیاید

لَعَلَّ قَد تَعَالَ في هَذِهِ الشَبِ جُمُعَة
شاید این شب جمعه بیاید
الشّیخ آیت الله العظمی نورة القزوینی (بَعد الاستعمال الوایاغرا)
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل پانزدهم – 35

حدیث ثقلین

زید بن داف خفنی از قول مالة بن شافتکی می گوید در بازگشت از حَجّة الوداع، رسول الله (صدلواط) کاروان را در گودالی که بعد ها به شاشُ الرّحمَة معروف شد ایستاند و خود رفت تا در گودال بشاشد. همین که فارغ گشت رو به کاروان کرد و فرمود:
اِنّي تاركَ فيكُم الثَّقَلَين مَا اِن تَمَسَّكتُم لَن تَضّلوا بَعدي اَحَدَهُما في الیَمین وَ اَحَدَهُما في الیَسَار وَ الجَرثَقیل في الوَسَط کَالحَبل المَمدود فَاعتَصِمُوا بهِ وَ لا تَفَرَّقوا لَعَلَّکُم لا تُفلِهون
من دو چیز سنگین برایتان به جا می گذارم که اگر بدانها چنگ زنید پس از من گمراه نخواهید شد. یکی در راست و دیگری در چپ و جرثقیلی در میان که چون طنابی بلند است. پس به آن آویزان شوید و پراکنده نشوید. باشد تا مانند تف له نشوید.
کنز الادیان فی معارف بندتنبان
فصل یکم- 26

طویلة العلم

قال رسول الله (ضرت):
اَنَا طَویلَةُ العِلمِ وَ عَلیُّ گاوها
من طویله دانشم و علی گاو آن طویله است.
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل یکم- 25

صلوات ایرانی

گویند پس از اشغال ایران به دست تازیان، پارسیانی که نمی توانستند مخرج «ص» را در صلوات به درستی به زبان آورند، به جای صلوات چنین می گفتند:
اللّهمّ سر به خلا محمّد و آل محمّد
خلا: (بر وزن بلا) مستراح – مبال – آبریزگاه
تاریخ شلغمی

زن کوتاه قد

مکارم الاخلاق: امیر المومنان علی فرمود « هر کس بخواهد هنگام جماع لذت بیشتر ببرد زن کوتاه قد و چهارشانه گندمگون بگیرد چنانچه لذت نبرد مهرش به عهده من است.
هو القواد
این قول به گوش رسول الله رسید پس علت سخن را از حضرت جویا شد. امام فرمود یا رسول الله هفت روز دیگر به منزلم بیایید تا پاسخ دهم.
هفت روز بعد رسول الله به منزل امام رفت و چندین مرد را دید که همراه زنان کوتاه قدی بر در منزل اجتماع کرده اند.
فاطمه را دید که در آستان در نشسته و بر روی کاغذی چندین اسم نوشته و یکی یکی اسم ها را می خواند.
وارد منزل شد. درون منزل امام را دید که با مردی سخن می گوید. مردی بلند قد بود اما زنی که همراهش بود کوتاه.
امام و مرد و زن هر سه به احترام رسول الله برخاستند و حضرت سلامشان را پاسخ داد و امر فرمود ادامه دهند.
مرد گفت: یا امیر المومنین، خودت گفتی مهرش با من، من به فرمایش شما زنی کوتاه قد گرفتم اما وقتی با هم خوابیده ایم، می خواهم از وی لب بگیرم آلتم به کف پایش می خورد و وقتی که آلتم در فرجش باشد صورتش مقابل نافم قرار می گیرد!
حالا آمده ام که مهرش را بدهی تا طلاقش دهم.
امام فرمود: من می توانم اکنون مهرش را نقدا به تو بدهم، اما اگر زنت را طلاق بدهی تا به عقد من در آید و مهرش را خودت بدهی در روز قیامت خودم تو را کول می کنم و از روی صراط رد می کنم، حال کدام را می خواهی؟
مرد گفت: یا امیر، چه پاداشی از این بهتر که امیر مومنان انسان را از صراط رد کند و من مهرش را می دهم و زنم را به تو می سپرم. پس خوشحال از منزل امام بیرون شد.
سپس ام حبیبه همسر دیگر امام دست زن را گرفت و به اندرونی و نزد دیگر زنان برد.
همین که امام فارغ شد رو به حضرت کرد و فرمود دیدی یا رسول الله؟
بیشتر اعراب بلند قامتند غیر از من که به فرموده خودتان نصفم در زیر زمین است. پس با عمل به توصیه من می گردند و زنان کوتاه قدی را که برای من مناسبند می یابند و بعد به نزد من می آورند.
خلاصه اش این که من که وقت ندارم بگردم زن کوتوله پیدا کنم، لذا این توصیه را کردم که اصحاب زحمتش را بکشند و من هم دست آخر مزد این قوادیشان را به یک وعده سر خرمن می دهم!
رسول الله فرمود: خوب اگر قبول نکردند و مهریه را نقدا طلب کردند چه؟
امیر المومنین فرمود: با ایشان چانه می زنم و یک کاسه ماست یا خرمایی چیزی بهشان می دهم و راضیشان می کنم. ما که داریم کلی سهم امام و خمس و زکات و امثال آن پول مفت از مردم می گیریم، یک سر سوزنش را هم خرج خودمان کنیم!
رسول الله دستی به محاسن مبارک کشید و فرمود: الحمد لله الذی خلق النّاس الاسکلاً و احمقاً، براستی که در عرب به کار کستگی تو ندیدم و همانا تو سزاوار نیابت من هستی ای علی!
امیر المونین لبخندی زد و فرمود: راستی ماه پیش دو هزار تا گردن زدم که هنوز پولش را ندادی.
رسول الله برخاست و فرمود: اسما زن برادرت به بعدا زن ابابکر شده بود را که کردی، از من هم که هم دخترم فاطمه را کشتزار کردی و هم نوه ام امامه را. بروم که اگر اندکی درنگ کنم ترتیب خودم را هم می دهی!
کنز الادیان فی معارف بند تنبان
فصل سوم – 66















هیچ نظری موجود نیست: